۱۳۹۵ مهر ۸, پنجشنبه

از فاجعه تا حماسه، یک آزمون بزرگ آرمانی و سیاسی



از قتل‌عام زندانیان سیاسی ایران، در اواسط تابستان۶۷، به‌عنوان بزرگترین جنایت ضدبشری بعد از جنگ جهانی دوم یاد می‌شود. جنایتی که تمام جناحهای این رژیم در آن شریک و سهیم‌اند؛ بارانی از خون که خمینی تمام رژیمش را با آن غسل تعمید داد.
بنا بر توصیه خمینی، مقامهای رژیمش از میرحسین موسوی نخست‌وزیر رژیم در آن دوران تا ولایتی وزیرخارجه‌اش، در برابر اعتراضهای بین‌المللی برضد شکنجه و اعدام در زندانها پاسخ می‌دادند که «در ایران زندانی سیاسی نداریم». خمینی به آنها گفته بود مجاهدین و سایر زندانیان سیاسی را تروریست بنامند و هرگز درباره وجود «زندانی سیاسی» با هیچ طرف سیاسی و حقوقی در جهان گفتگو نکنند.
زیرا «زندانی سیاسی» پدیده‌ و نامی است که وجودش و گفتگو درباره آن مشروعیت و آینده هر نظام سیاسی را سایه ‌به سایه و قدم به ‌قدم به زیر سؤال می‌کشد.
تدارک قتل‌عام زندانیان سیاسی، یک اقدام سراسری از پیش طراحی شده در بالاترین سطح حکومت بود که از چند سال پیش در پی اجرای آن بودند. پرونده‌سازی و دسته‌بندی زندانیان بر اساس هویت سیاسی و عقیدتی و کیفیت مقاومت آنها دست‌کم از یک سال پیش آغاز شده بود و در اوایل بهار همان سال بسیاری زندانیان شهرستانها از جمله زندانیان کرمانشاه و مشهد برای قتل‌عام به تهران منتقل شده بودند.
هدف این بود که «زندانی سیاسی» در کسوت یک «صورت مسأله سیاسی» برای رژیم، دیگر وجود خارجی نداشته باشد!
بیش از ربع قرن از این جنایت ضدبشری می‌گذرد و هنوز سران همه جناحهای رژیم از هر گونه اشاره به آن و اذعان به وجودش پرهیز می‌کنند و از گفتگو درباره آن می‌هراسند. خون جوشان و یاد خروشان آن قهرمانان شهید به «راز مگو» ی این رژیم نامشروع قرون‌وسطایی تبدیل شده است.
شاخص و نمادی که هر گونه موضعگیری منفی یا مثبت در قبال آن، گویای همگونی و یا دشمنی با همین رژیم است. ناگفته پیداست که انکار و سکوت‌، کوچک کردن کم و کیف و ابعاد جنایت، یا تحریف هویت قهرمانانش، تا چه اندازه لئیمانه بوده و نشان‌دهنده عمق رابطه ذلیلانه با دشمن است.
هر کس یا جریانی که به نوعی با این رژیم در درون یا بیرون آن رابطه دارد بر سر این واقعه به آزمایش و سؤال کشیده می‌شود.
از آن پس دیگر هیچ تبار عقیدتی و سیاسی در ایران از موضعگیری بر سر گرداب خون قهرمانانی که در برابر فتوای خمینی خون‌آشام سینه سپر کردند، گریزی نداشته و از این پس نیز گریزی نخواهد داشت.
فتوای خمینی که «هرکس از آنها سر موضع باشد را اعدام کنید» تنها یک روی سکه حقیقت است. روی دیگرش به نام و نشان و یاد قهرمانان سر به‌ داری آذین شده است که بر هویت سیاسی و عقیدتی خود جانانه پای فشردند و به‌عنوان پیروزمندان سیاسی و آرمانی و تاریخی صحنه، پوزه خمینی را به خاک مالیدند.
قهرمانانی که در راهروهای پشت اتاقهای مرگ، بر نیمکتهای انتظار، بی‌تاب لحظه آزمون کارنامه و سرشت خود بودند، تا با شوق و اشتیاق به استقبال طناب ‌دار بروند و «حق انتخاب آزاد» و «حق آزادی اندیشه» را برای خلق و آینده مردمشان مهر کنند، سازندگان حقیقی و پردازندگان تاریخی تابلو ایران آزاد فردا هستند.
نقشی که قهرمانان قتل‌عام ۶۷ در اوج آگاهی با انتخاب این سرنوشت ایفا کردند و به ظاهر بر سر یک کلمه یا عنوان سیاسی و عقیدتی خودشان جان باختند؛ همان کیفیت عظیمی است که آن فاجعه که خمینی در پی ایجاد آن بود را به یک حماسه میهنی و تاریخی بدل کرد.
آنها با وجود جاودان‌شان ما را در برابر این واقعیت دوگانه به‌سر دوراهی انتخابی شگفت می‌آورند و اندیشه ما را به آزمون می‌کشند. آنها یک فاجعه ضدانسانی را، با گوهر بی‌همتای «انتخاب آزاد» خود به یک حماسه بزرگ و باشکوه انسانی و سرمایه هر ایرانی تبدیل کردند تا الگوی هر ایرانی باشد که از این پس به نام «آزادی اندیشه» و «انتخاب آزاد» سخن بگوید.
هر انسان شریفی در برابر شکوه این قهرمانی خاموش با شوق و افتخار تعظیم می‌کند.

جمشید پیمان: دلشوره و نگرانی تبعیدیانِ هوادار نظام جمهوری اسلامی!

جمعی از اعضای ادوار گذشته مجلس ملایان با صدور بیانیه ی مشترکی نگرانی های عمیق خود را از به خطر افتادن حیات نظام جمهوری اسلامی اعلام کرده اند.اسامی امضاء کنندگان بیانیه: «فاطمه حقیقت جو، احمد سلامتیان، علی مزروعی، علی اکبر موسوی(خوئینی)، و حسن یوسفی اشکوری». بیانیه واکنش مانندی است به انتشار نوار صوتی حسینعلی منتظری، قائم مقام هنوز منعزل نشده ی خمینی در تابستان ۱۳۶۷ و در اعتراض به قتل عام مجاهدین زندانی در همان تابستان.
ـ این امضاء کنندگان، همگی در تبعید به سر می برند و احتمالن کاری ندارند جز بزک رخسار بخش اصلاح طلبان قلابی داخل کشور! چهره و نام آنها بویژه برای تماشاگران برنامه های بی بی سی و صدای آمریکا کاملن آشناست. اغلب سربزنگاه های حساس و جائی که آخوندهای حاکم دچار تنگی نفس گشته و در بحرانی تازه غلتیده اند، اینها را آنتنی می کنند تا شاید آبی بر آتش دل حاکمیت آخوندی بپاشند.
ــــ این اعضاء سابق مجلس ملایان و دلسوزان بی وقفه نظام!!! بیانه را طوری تنظیم کرده اند که خواننده بی خبر از همه جا فکرمی کند درمرداد و شهریور ۱۳۶۷ فقط دستگاه قضای جمهوری اسلامی مرتکب این جنایت عظیم شده است و باقی مسئولان از جمله خامنه ای، میر حسین موسوی، هاشمی رفسنجانی، همین آشیخ فریدون روحانی، محمد خاتمی و … دست و دامنشان در این جنایت پاک پاک است ! این موضع گیری،دروغ بزرگ محمد خاتمی را به یاد می آورد که قتل های زنجیره ای سال ۷۸ را به گروهی خود سر منتسب کرد تا کل نظام آخوندی را از زیر ضرب برهاند. 
ــــ در این بیانیه سراسر پند و اندرز به حاکمان فعلی، نشانی از محکومیت این جنایت بی نظیر و یا تقبیح روح الله خمینی و عاملان و مسئولان وقت نظام آخوندی را نمی بینید.حتی خواستار محاکمه ی این جنایتکاران هم نشده اند. دغدغه شان این است که چرا شمار واقعی اعدام شدگان مشخص نیست! و چرا معلوم نیست اعدام شدگان وکیل مدافع داشته اند یانه؟ این خیلی با شرف ها! در حقیقت شهادت صدها شاهد و بازمانده آن جنایت را هم انکار کرده اند و عملن در مواضع حسینعلی منتظری هم تردید و تشکیک ورزیده اند! البتهطبق روال فرمول بندی شده از طرف سعید امامی که وزارت اطلاعات آخوندی همچنان به آن پایبند است، از فرو کردن نیش و خنجر زهر آلود ملامت به پیکر قربانیان نظام فروگذارنشده است. یعنی تا حدودی شیوه بیست به هشتاد در زدن همزمان نظام و مخالف نظام تا حدودی رعایت شده است.
ـــ اعضاء سابق مجلس ملایان، بزرگترین دلخوریشان عدم تمکین عده ای ( چه کسانی؟ معلوم نیست!) به قانون اساسی نظام است. همان قانون اساسی که مفاد و مضمون اصولش به صراحت و به تفسیر، توجیه گر همه ی این جنایت هاست!! و اما بزرگترین دغدغه شان به خطر افتادن موجودیت نظام جمهوری اسلامی است و ابراز دلهره و دلشوره و نگرانی از این باب و توصیه های جگرسوز به جانیان فعلن حاکم که تا دیر نشده و کار از کار نگذشته، فکری به حال بقای نظام بکنند!. به پایان بندی بیانیه این دلشوره گرفته ها نگاه کنید:
 ” ما تنها راه نجات کشور از ورطه هولناک فعلی و بـــــــقــــــــای نظام جمهوری اسلامی را در عمل به ”حاکمیت قانون و عدالت ” و ”اجـــــرای بــــی تــــنــــــازل قــــانــــون اساسی” و گشودن فضای بحث و گفتگوی آزاد در عرصه عمومی در جهت تدارک تفاهم و آشتی ملی می دانیم و از همه مسئولان و شهروندان می خواهیم که در این مسیر حرکت و یاری رسان توسعه کشور و فردای بهتر برای ایران و همه ایرانیان باشند”.

۱۳۹۵ مهر ۵, دوشنبه

تجمع جمعی از دستفروشان در برابر استانداری خوزستان

اهواز- تجمع جمعی از دستفروشان در برابر استانداری خوزستان

روز دوشنبه ۵ مهرماه ۹۵ تعدادی از دستفروشان اهوازی برای چهارمین بار در دو هفته گذشته در اعتراض به بی‌سامانی و مشخص نشدن محل دکه هایشان در برابر ساختمان استانداری خوزستان در اهواز تجمع کردند.
 


این دستفروشان گفتند که تا برآورده شدن خواسته‌هایشان این تجمع را ادامه خواهند داد. شایان ذکر است که اغلب این دستفروشان به جان آمده جوانان فارغ‌التحصیل جویای کار یا کارگران بیکار شده شرکتهای خصوصی شده هستند که برای تأمین حداقل‌های زندگی خانوادگی خود ناگزیر به دستفروشی شده‌اند.

۱۳۹۵ مهر ۳, شنبه

پیام رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت مریم رجوی، به‌مناسبت شروع سال تحصیلی ۹۶-۹۵


دانش‌آموزان و دانشجویان عزیز
معلمان و استادان ارجمند! 
مشعل‌داران فرهنگ و دانش و همه زنان و مردان شریفی که در بیداد ارتجاع و جهل و اجبار و دین‌فروشی به‌نگاهبانی از حقیقت برخاسته‌اید و دل‌هایتان به‌آزادی ایران روشن است. به‌همه شما درود می‌فرستم.

امیدوارم که در سال تحصیلی تازه، کوشش‌های ارزشمندتان برای آموختن یا آموزش دادن هرچه بیشتر با عزم آزادی‌طلبی و مقاومت قرین باشد.
با شروع سال تحصیلی، سرمای سکوت و ترسی که آخوندهای مرتجع و پاسداران جهل و ستم حاکم کرده‌اند، مغلوب شور و شوق جمعی و روحیه نوجویی و نوخواهی شما می‌شود که دست‌ در‌ دست هم در کوچه و خیابان و در مدرسه و دانشکده پرنشاط‌ترین و گرم‌ترین تلاش و تحرک جمعی را شروع می‌کنید. 
یاد همه دختران و پسران دانش‌آموز و دانشجوی میلیشیا و پیشگام و پیشتازی به خیر که در همین مدرسه‌ها و دانشکده‌های شما درس می‌خواندند و همیشه در صف اول اعتراض و قیام در برابر ارتجاع و دیکتاتوری بودند. 
خمینی گمان می‌کرد که با موج اعدام‌های دهه ۶۰ و قتل‌عام ۶۷ می‌تواند بقای رژیمش را تضمین کند، ولی شگفتا که در شروع سال تحصیلی، شاهد جوشش خونهای پاک آن‌ها و کارزار دادخواهی هستیم که به‌خصوص بعد از انتشار فایل صوتی آقای منتظری، جامعه ایران را تکان داده و اکنون باز هم صدا و پیام آن‌ها را می‌شنویم که: درس اول در هر کلاس و در هر مدرسه و دانشکده، درس آزادی است.

فرزندان آینده ساز ایران،
معلمان و استادان گرامی! 

امسال در حالی سال تحصیلی شروع می‌شود که بحران و پریشانی حاکم بیش از هر جا در نظام آموزشی کشور دیده می‌شود.
در مدارس به‌صورت یک نابسامانی فزاینده، فقر و پژمردگی کودکان و نوجوانان، نابرابری عمیق، سطح تحصیلی نازل، فضای آموزشی تنگ و خفه‌کننده و معلمان به‌ستوه آمده.
و در دانشگاهها به‌صورت سقوط علمی و رکود و بی‌آیندگی محیط‌های آموزشی و محرومیت دانشجویان و استادان.

در مقابل ۱۳ میلیون دانش‌آموز ایرانی که امسال به مدرسه می‌روند، ۴میلیون کودک و نوجوان بین ۶تا ۱۴ ساله از تحصیل بازمانده‌اند. بسیاری از آن‌ها کودکان کارند. بخشی از آن‌ها والدین‌شان معتاد یا بسیار فقیرند و عده‌یی حتی شناسنامه ندارند.
کمبود فضای آموزشی از مهم‌ترین معضلات آموزش و پرورش است. به‌جز بخش محدودی از مدارس، فقدان امکانات تربیت‌بدنی و امکانات تفریحی ویژگی مشترک همه مدارس است. مدارس دخترانه و مدارس مناطق محروم به‌خصوص در استانهای سیستان و بلوچستان، هرمزگان و آذربایجان غربی همه در محیط‌های تنگ و محدود فشرده شده‌اند و با استانداردهای آموزشی و بهداشتی فاصله بسیار دارند.
۳۲هزار مدرسه یعنی یک سوم مدارس کشور فرسوده و فاقد ایمنی است و باید تخریب و بازسازی شود. در تهران حدود ۱۷هزار کلاس در نوبت مقاوم‌سازی است. اما با توجه به‌ محدودیت بودجه دولتی، مقامهای رژیم برآورد می‌کنند که بازسازی مدارس پایتخت به ۳۲ سال وقت احتیاج دارد. نوسازی مدارس کل کشور نیز با بودجه فعلی نیم قرن به‌درازا می‌کشد. 
آخوندها درآمد و ثروت کشور را خرج سپاه پاسداران و جنگ‌افروزی و کشتار در سوریه و عراق می‌کنند. در عوض خانواده‌های تهیدستی را که حتی از عهده تأمین زندگی خود برنمی‌آیند وادار می‌کنند بخشی از هزینه مدرسه‌ها را بپردازند.
واقعیت تعیین‌کننده دیگر سرکوب و اختناق حاکم، انسداد کامل فضای فکری و سیاسی و رویکرد تحمیلی آموزش‌ها، روش‌های تدریس و رفتارها با دانش‌آموزان است. 
رواج افسردگی و مشکلات روانی و فقدان سرزندگی و شادابی از تأثیرات همین اختناق است. علاوه بر آن‌ ، گرسنگی و سوء تغذیه، مشکلات جسمی دانش‌آموزان و قامت‌های نحیف، همه گویای نتایج وحشتناک نابرابری و بی‌عدالتی و فشارهای اقتصادی و سیاسی بر جامعه ایران است که لطمات آن بیش از همه متوجه کودکان شده است. 
بر طبق برآوردهای رسمی، یک درصد جمعیت سیزده میلیونی دانش‌آموزان درگیر اعتیادند. نسبت دانشجویان معتاد نیز به ۲.۶درصد می‌رسد. بنابراین بر طبق آمارهای دولتی که معمولاً کمتر از واقعیت است، در مجموع بیش از ۲۵۰ هزار دانش‌آموز و دانشجوی معتاد وجود دارند. 
راستی چه بر سر جامعه ایران آمده است؟ چه طاعونی، چه بلایی، چه جنگ ویرانگری واقع شده که این طور همه چیز تکیده شده و تحلیل رفته و پژمرده شده است؟ این بلا همان ولایت فقیه است که هر چه حاکمیت‌اش طولانی‌تر می‌شود حرث و نسل ایران را بیشتر به‌تباهی می‌کشاند. 
با این‌همه، رژیم حاکم هرگز از نسل جوان و نوجوان، از معلمان به‌پاخاسته و از مدارس که هر کدام می‌تواند کانونی برای اعتراض و شورش باشد، آسوده خاطر نیست. به‌همین دلیل طرح استقرار آخوندها در تک‌تک مدارس را به اجرا گذاشته است. امسال بیش از ۲۰هزار آخوند خود را به مدارس سراسر کشور تحمیل می‌کنند تا برای تشدید اختناق و رواج اباطیل ارتجاعی تحت نام اسلام تلاش کنند. 
خوشبختانه در سال تحصیلی گذشته، باز هم خواهران و برادران آموزگار ما به‌ اعتراضها و اعتصاب‌های تحسین‌برانگیز خود ادامه دادند. آن‌ها سیاست ارتجاعی و سرکوبگرانه ولایت‌فقیه در آموزش‌وپرورش را به چالش کشیدند، پرچم حق‌طلبی را در شهرهای مختلف باز هم برافراشتند، بر آزادی معلمان زندانی پافشاری کردند، و خواستار رسمیت یافتن حق اعتراضات صنفی فرهنگیان و رفع نابرابریها در مورد معلمان شدند.
به‌همه‌ آن‌ها درود می‌فرستم و دانشجویان و دانش‌آموزان و عموم هموطنان را به همبستگی و حمایت از خواستهای برحق معلمان و فرهنگیان شریف ایران فرا می‌خوانم.

نسل جوان و نوجوی ایران، فرهنگیان و دانشگاهیان آزاده! 
بحران بزرگ نظام آموزشی، دانشگاهها و آموزش عالی را نیز به انحطاط تأسف‌انگیزی کشانده است. به‌رغم افزایش کمی دانشگاهها که بخش عمده آن نظیر دانشگاه به‌اصطلاح آزاد، به‌خاطر منافع غارتگرانه آخوندهای حاکم صورت گرفته، مراکز آموزش عالی از نظر علمی سقوط کرده است. 
از طرف دیگر بودجه آموزش‌عالی در حدی است که برخی دانشگاهها قادر به پرداخت حق‌التدریس استادان نمی‌شوند. در سال جاری، بودجه مهم‌ترین دانشگاههای کشور شامل دانشگاههای تهران، صنعتی شریف، شیراز، اصفهان، تبریز، فردوسی مشهد، صنعتی اصفهان، امیر‌کبیر و علم و صنعت در مجموع از بودجه دولتی حوزه‌ به‌اصطلاح علمیه و نهادهای دین‌فروشی کمتر است. 
فقر دانشجویان، پس‌رفت محتوای دروس دانشگاهی و معضل عظیم بیکاری دانش‌آموختگان بخش دیگری از نتایج انحطاط آموزش عالی است. مطابق گزارش منابع دولتی، از حدود ۴۰‌میلیون نفر جمعیت غیرفعال کشور، پنج و نیم میلیون نفر فارغ‌التحصیلان دانشگاهی فاقد شغل‌اند. 
در حقیقت این نظام آموزشی به‌بن‌بست رسیده و از هم گسیخته شده است. این شکستی است که ولایت فقیه نه قادر است از آن بیرون بیاید نه اولویت‌های نظامی و تروریستی‌اش اجازه می‌دهد. 
نظام آموزشی ایران برای از سر گرفتن زندگی و پیشرفت حقیقی، قبل از هر چیز به‌ نسیم حیات‌بخش آزادی نیاز دارد. اولین قدم برای نجات آموزش و پرورش و آموزش عالی ایران کنار‌زدن آخوندهای حاکم و سرنگونی حکومت ولایت فقیه است. مبارزه برای به‌زیر کشیدن این رژیم، چنان که رهبر مقاومت مسعود گفته است: «هسته مرکزی کارزار ملی و میهنی با این رژیم بوده و خواهد بود» .
دانش‌آموزان و دانشجویان شجاعی که از سی خرداد ۶۰ تا امروز در برابر رژیم حاکم به مقاومت برخاسته و جان خود را فدا کرده‌اند، پیشتازان و طلایه‌داران همین مبارزه‌اند. دانشجویانی که بخش عمده قتل‌عام‌شدگان سال ۶۷ را تشکیل می‌دهند، برای همین چشم‌انداز پرشکوه یعنی آزادی ایران و برپایی یک جامعه دموکراتیک به‌پاخاسته بودند. 
هم‌چنان که اشاره کردم، یاد و راه آن شهیدان، امروز بیش از هر زمان دیگری، جامعه ما را برای کارزار دادخواهی و برهم‌زدن بساط اعدامها برانگیخته است؛ از اعدام ریحانه‌ها و کشتن نداها و ستارها و بهنودها تا شهدای قیام ۳۰خرداد و ۵مهر و ۳۰هزار گل سرخ سربدار در قتل‌عام ۶۷... 
این موجی است که از خون شهیدان و از خاک پاک خاوران بر می‌خیزد تا فریاد دادخواهی و «نه به اعدام و ارعاب آخوندی» را در ایران و جهان طنین‌انداز کند، جلادان را به پای میز عدالت بکشاند، جام زهر حقوق‌بشر را به‌ حلقوم ولایت فقیه بریزد و مشعل‌های آزادیخواهی را هرچه فروزان‌تر کند... 
در آغاز سال تحصیلی، شما دانش‌آموزان و دانشجویان و معلمان و استادان آزاده را به شرکت هرچه فعال‌تر در کارزار دادخواهی فرا می‌خوانم. جای شما و ابتکارهای شما، به‌عنوان مشعلداران آگاهی، در پیشاپیش صفوف این جنبش است؛ ازهر گونه فعالیت مبتکرانه علیه اعدام و دادخواهی قتل‌عام بر روی اینترنت و شبکه‌های اجتماعی تا روشنگری در مدرسه و دانشگاه و شعارنویسی در کوچه و خیابان؛ از اطلاع‌رسانی درباره شهیدان و زندانیان تا تجمعات اعتراضی و برهم‌زدن بساط اعدامها و شلاق‌زدنها و همه اهانت‌های ضدانسانی... 
این چنین است که راه تحقق ایران آزاد فردا بر اساس آزادی، دموکراسی، برابری و جدایی دین و دولت و ایجاد یک نظام آموزشی پیشرفته باز می‌شود.
یک آموزش‌وپرورش پیشرفته که برای همه فرزندان ایران رایگان و الزامی است، 
یک آموزش عالی معتبر مبتنی بر آزادی آکادمیک و یک نظام ورزشی فراگیر که امکان فعالیت آزادانه و برابر دختران و پسران در شهر و روستا در عرصه‌های گوناگون ورزشی را فراهم می‌سازد.
یک نظام آموزشی که در آن:
ـ عموم هموطنان از ملیت‌های گوناگون ایران هویت فرهنگی و دینی و زبانی خود را حفظ کنند، و به زبان مادری خود سخن بگویند، کار و تحصیل کنند و آن را اشاعه دهند.
ـ‌ دختران و پسران دانشجو و دانش‌آموز از هر ملیتی، با هر عقیده‌یی و با هر موقعیت اجتماعی و مالی از فرصت‌های برابر در آموزش‌وپرورش، آموزش عالی و اشتغال برخوردار باشند. 
ـ معلمان و استادان از امکان تدریس و تحقیق عاری از قید و بند برخوردار می‌شوند و از نظر اجتماعی و سیاسی شأن شایسته خود را باز می‌یابند.
ـ جوانان و نوجوانان راه و رسم زندگی دموکراتیک به‌ویژه ارزش‌های برابری‌طلبانه میان زن و مرد را فرا می‌گیرند، احترام متقابل و بردباری و خویشتن‌داری نسبت به ‌ادیان و عقاید سایرین را پیشاروی خود قرار می‌دهند، از خود گذشتگی برای منافع و مصالح جامعه را در پیش می‌گیرند و برای مشارکت سیاسی توانایی کسب می‌کنند. 
ـ و هنرهای زیبا در رشته‌های گوناگون آن بخشی از آموزش‌ها در دبیرستانها و دانشگاهها شده باعث شکوفایی و سرزندگی نسل‌ها می‌شود.
نیروی این تحول بزرگ، شما جوانان آگاه و آزاده ایرانید. همه شما را به‌ مبارزه برای برپایی ایران آزاد و دموکراتیک فرا می‌خوانیم.

فراخوان به جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان سال ۶۷

مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران


هموطنان عزیز!
در بیست و هشتمین سال قتل‌عام سی هزار زندانی سیاسی، به‌روان‌های پاک تمام‌ آن سربه‌داران و شعله‌های آزادی و مقاومت ایران درود می‌فرستیم.



آن‌ها در اوج افتخار، به‌دفاع از نام و آرمان رهایی‌بخش خود برخاستند و منش و راه ‌و رسم این جنبش را با تسلیم‌ناپذیری سرشتند. آن‌ قهرمانان، به‌‌‌ویژه دختران مجاهد، مسئولان قتل عام را، مطابق اعتراف خودشان، به‌عجز و التماس کشاندند. 
خمینی می‌خواست برای بقای نظام خود نسل مجاهدین را نابود کند اما از رژیم او جز موجود لعنت‌شده‌یی باقی نمانده که سراپا در فساد و خونریزی غرق شده و نکبت تاریخ ایران است. حال آن‌که نسل مجاهدین و آرمان و اندیشه آن‌ها اعتلا یافت و شهیدان قتل عام۶۷، وجدان تباهی‌ناپذیر مردم ایران شدند. 
چنان‌که مسعود در همان سالهای دهه۶۰ گفته است:‌ «بشریت در شورانگیزترین اسطوره‌ها و حماسه‌هایش راز خود را آشکار می‌کند. راز وجود آگاه و آزاد انسانی را. …
حماسه‌های بزرگ و حقیقی ـ که واقعیترین اثرات سرنوشت ساز را برجای میگذارند ـ در همین کشاکش خلق میشوند و البته با فدیه‌ها و محنتهای عظیم همراهند». پایداری مجاهدان و مبارزان قتل‌عام شده در زمره‌ همین حماسه‌هاست.
صدای آنها امروز در پرسش‌های بی‌پایان دانشجویان و جوانانی شنیده می‌شود که بر سر مسأله «کشتار ۶۷»، حکومت قتل‌عام را به‌چالش می‌کشند. صدای آن‌ها در پیام‌های زندانیان سیاسی از سراسر کشور شنیده می‌شود که به‌حمایت از مقاومت برای سرنگونی ولایت فقیه برمی‌خیزند و آرمان آن شهیدان، در پایداری مجاهدان لیبرتی زنده و جوشان است و به‌پیش می‌تازد.

به‌همه هموطنان‌، اعضا و هواداران مقاومت و خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی که از شروع ماه مرداد، برای بزرگداشت قتل‌عام‌شدگان و دادخواهی خون‌شان به‌فعالیت‌های گوناگون ازجمله اعتصاب غذا دست زده‌اند، درود می‌فرستم.
با قدردانی از فعالیت‌های‌هواداران مجاهدین در داخل ایران و هم‌چنین هموطنان و ایرانیان برپا کننده تظاهرات و اعتصاب‌غذای سه‌روزه در کشورهای مختلف از جمله انگلستان، هلند، آلمان، سوییس، ایتالیا، بلژیک، کانادا، نروژ، سوئد، فرانسه و آمریکا تأکید می‌کنم: 
شما نشان دادید که قهرمانان سربه‌دار، به‌رغم گذشت نزدیک به‌سه دهه از ‌شهادت‌شان، هم‌چنان خروش آزادی و انقلاب در آسمان ایران‌اند و نام‌هایشان، شرح مظلومیت‌شان و شکوه پایداری و تسلیم‌ناپذیری‌ آن‌ها، رژیم ولایت فقیه را به‌لرزه در می‌آورد و به‌آزادی و رهایی ملت اسیر فرا می‌خواند.

همو‌طنان عزیز!
انتشار فایل صوتی ملاقات آقای منتظری و ۴ تن از مسئولان قتل‌عام، زلزله‌یی در درون و بیرون این رژیم ایجاد کرده است. 
این سند بسیار مهم، چند حقیقت اساسی را گواهی می‌کند: نخست آن‌که دربرگیرنده اعتراف صریح مسئولان قتل عام، به‌‌مشارکت در یک نسل‌کشی درحال وقوع است. و نشان می‌دهد که خمینی و اطرافیانش با کنار زدن همه ترتیبات و روال‌های خود رژیم، مستقیماً دست‌اندرکار کشتارند و درست در همین کشتار است که پایه‌های ولایت فقیه چندش‌آور بعدی شکل می‌‌گیرد.
واقعیت این است که خامنه‌ای، از طریق لفاظی رفسنجانی در مجلس خبرگان و نشست و برخاست خبرگان ارتجاع به‌حکومت نرسید؛ بلکه این کار، در کشتار زندانیان سیاسی صورت گرفت که توسط بالاترین مقام‌های وقت، یعنی همین خامنه‌ای و رفسنجانی و احمد خمینی مدیریت می‌شد.

حقیقت دیگری که آقای منتظری آن‌را به‌روشنی بیان کرد، این است که خمینی از سه‌چهار سال قبل، نقشه‌ آن قتل عام را در سر داشت و به‌گفته مکرر پسرش تصمیم گرفته بود که «مجاهدین از روزنامه‌خوان و مجله‌خوان و اعلامیه‌خوان»، همه را اعدام کند. 
بنابراین، کسانی که در این‌سال‌ها علت وقوع قتل عام را نبردهای فروغ جاویدان معرفی می‌کردند،کمک‌کار سیاسی همین رژیم و توجیه‌گر جنایات آن بوده‌اند. 
خمینی از ریشه‌داری مجاهدین در جامعه ایران و از عزم و استحکام این جنبش می‌ترسید. او چند ماه بعد، در نامه‌‌یی به منتظری دلیل عزل او را چنین توضیح داد که:‌ «روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آنها به منافقین میسپارید».

حقیقت دیگر، کثرت هولناک قتل‌عام‌شدگان است. روش هیأت‌های مرگ در شهرهای مختلف به‌حدی جنون‌آساست که دژخیمان طرف گفتگو با آقای منتظری که هزاران نفر را در تهران اعدام کرده‌اند، خود را در مقایسه با آن‌ها مخالف تندروی معرفی می‌کنند. با این حال، خمینی چند ماه بعد سیاست انکار و کتمان در پیش می‌گیرد و در نامه به‌آقای منتظری می‌نویسد: «تعداد بسیار معدود» اعدام‌شدگان را‌ «منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزنده‌یی به استکبار کرده‌اید».
بنابراین، کتمان یا کم‌نمایی جنایت یا نسبت دادن آن به‌خود مجاهدین را از همان آغاز، خمینی بناگذاشت. با این‌همه، امروز بسیاری پرده‌های نیرنگ و دروغ کنار رفته و مظلومیت مجاهدین و حقانیت مقاومت‌شان بیش از همیشه می‌درخشد. 
این همان چیزی است که مقام‌ها و سخنگویان رژیم درباره‌ آن می‌گویند: «اذهان جوانان کشور به شک افتاده است». آن‌ها می‌گویند: «برای تغییر نگرش جامعه نسبت به مجاهدین، تلاش صورت می‌گیرد»، و «جریان مرموزی به فکر تطهیر مجاهدین و اقدامات آن‌ها برآمده است» ...و می‌گویند: «احیای مجاهدین و مظلوم نشان دادن آن‌ها خیلی خطرناک است».
امروز بسیاری از مهره‌های رژیم و حتی برخی از دست اندرکاران مستقیم قتل عام، تلاش می‌کنند خود را از این واقعه، بی‌اطلاع جلوه بدهند و از هر نوع موضعگیری درباره آن طفره بروند. یا با یاوه‌گویی علیه مجاهدین از اصل موضوع فرار کنند. در مقابل، برخی از جلادان وقیحانه‌تر از همیشه از کشتار دفاع می‌کنند. اما همه‌ آن‌ها در توجه گسترده مردمی به‌انتشار فایل صوتی اخیر، پایان رژیم خود را می‌بینند.

هموطنان عزیز!
اکنون زمان آن است که بر سر قتل‌عام زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز، یک جنبش دادخواهی را در هرجا و به‌هر‌شیوه ممکن گسترش دهیم. 
جنبش دادخواهی قبل از هرچیز، اعلام مجرمیت قطعی خامنه‌ای، ولی فقیه ارتجاع است. 
ـ خامنه‌ای و همدستان او مجرمند؛ زیرا بالاترین مسئولان مستقیم قتل‌عام سال ۶۷ هستند.
ـ آن‌ها مجرم‌اند زیرا اطلاعات و اسناد این کشتار را پنهان کرده‌اند.
ـ خامنه‌ای و همدستان‌اش مجرم‌اند؛‌ زیرا خانواده‌های قتل‌عام شدگان را در ۲۸ سال گذشته سرکوب کرده‌اند.
ـ آن‌ها مجرم‌اند زیرا مجریان و مسئولان مستقیم کشتار را بی‌وقفه مورد حمایت قرار داده و در بالاترین مناصب سیاسی و قضایی قرار داده‌اند.

جنبش دادخواهی، مؤاخذه رژیم ولایت فقیه بر سر تمامی اسرار مخفی‌‌ ‌ این کشتار است. سران این رژیم باید بگویند اسامی کامل قتل‌عام‌شدگان چیست؟ باید بگویند که در هر شهرستان یا مرکز استان چند نفر را اعدام کرده‌اند؟ و باید بگویند که آن‌ها را در چه نقاطی دفن کرده‌اند و مزارهای جمعی قتل‌عام شدگان در کجاست؟
این ابتدایی‌ترین حق مادران داغدار است که بدانند فرزندانشان در کجا به‌خاک سپرده شده‌اند.

بله‌، باید روشن شود که ماجرای کسانی که در همان روزهای قتل عام، دستگیر و بلافاصله اعدام شدند، چه بود؟
ماجرای زندان اهواز، زندان دستجرد اصفهان و فاجعه زندان شیراز یا زندان‌های مشهد و تبریز چیست؟ 
ماجرای اعدام‌های جمعی کسانی که در غرب ایران به‌اتهام احتمالی هواداری از ارتش آزادی‌بخش دستگیر و به فاصله کمی اعدام شدند، چیست؟
و ماجرای آن‌هایی که بنا به‌مصاحبه اخیر موسوی تبریزی، دادستان جنایت‌پیشه خمینی، می‌خواستند در شهرها به مجاهدین بپیوندند، چیست؟

جنبش دادخواهی قتل عام شدگان، در عین‌حال، کارزار افشای هویت یک به‌یک تصمیم‌گیرندگان و مجریان این کشتار است. 
اعضای هیأت‌های مرگ در مراکز استان‌ها چه کسانی هستند؟ در جلسه سران سه قوه که درباره قتل عام زندانیان غیرمجاهد تصمیم‌گیری شد، چه گذشت؟ و مجمع تشخیص مصلحت که از ۵ مهرماه همان سال بر اساس دستور خمینی تعیین تکلیف زندانیان را برعهده داشت، چه تصمیماتی گرفت و چه تعداد دیگری را به حلقه‌های دار سپرد؟
و سرانجام جنبش دادخواهی، کوشش بی‌امان هموطنان و یاران مقاومت در خارج ایران برای محاکمه بین‌المللی خامنه‌ای و سایر سران رژیم به‌جرم نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت است. 
ملل متحد و شورای امنیت باید ترتیبات سیاسی و حقوقی محاکمه بین‌المللی سران این رژیم به اتهام جنایت علیه بشریت را فراهم کنند.
محکومیت جهانی و رسمی این قتل‌عام یک گام ضروری برای توقف اعدام‌های جمعی در ایران است که هم‌چنان ادامه دارد و اخیراً در اعدام همزمان ۲۵ زندانی اهل سنت تکرار شد.
بله،‌ دادخواهی خون قتل‌عام‌شدگان، دادخواهی رنج‌ها و دردهای مادران و پدران داغدار و دادخواهی به‌خاطر خسارت انسانی و معنوی عظیمی که این رژیم به‌ملت ایران وارد کرده است. 
جنبش دادخواهی با خواست اسامی شهیدان، نشانی مزارها، هویت قاتلان و محاکمه سران رژیم؛ این جنبشی است که اساس استبداد و ستمگری ولایت فقیه را هدف قرار می‌دهد. 
همه مدافعان حقوق بشر و هر کس را که در سراسر جهان برای حقوق انسانی احترام قائل است به‌همراهی با خواست مردم ایران برای محاکمه سران رژیم فرا می‌خوانیم
این خواست، البته با آزادی ایران اسیر قرین است و آن روزی است که قهرمانان قتل‌عام‌شده همراه با همه شهیدان در نسیم حیات‌بخش آزادی، تمام ایران را شکوفا و زنده خواهند کرد.