۱۳۹۵ آبان ۱۹, چهارشنبه

مرگ انسانیت

گسترش فقر در حاکمیت آخوندها


دوستی امروز از من پرسید:
می‌خواهم مقاله‌ی جدیدی شروع کنم با عنوان
سیل گرسنگان یا عدالت گمشده یا... ، نمی‌دانم دردها بیشمارند از کدامین رنج و درد باید نوشت!؟
از آن لحظه که این سؤال را شنیدم افکارم درگیر این پرسش شده است،
از کدام درد باید نوشت و گفت تا حق مطلب را ادا کرده باشیم، از تجارت باکره گان بگوییم، یا از تجارت نوظهور نوزاد فروشی، از قرنیه و کلیه به حراج گذاشته شده که دیوارهای خیابان چالوس را پر کرده سخن باید گفت، یا از کودکان کار بگوییم، از بحران اعتیاد که امروزه به مدارس راهنمایی ما نفوذ کرده است بگوییم یا از هزار درد بی‌درمان و بی‌خانمانی و بحران طلاق؟ از کارتن خوابهای شوش و مولوی و پارک خزانه باید گفت یا زنان شوهردار تن فروش، از بیکاری چند میلیونی بگوییم، یا از 15میلیون حاشیه‌نشین تهران بزرگ و ...

یا از هزاران میلیارد اختلاس و رانت آقازاده‌ها و حکومتیان بگوییم؟ نمی‌دانم از درد زورگویی و اسیدپاشی و سوزاندن صورت و تمام زندگی و آینده زنان این سرزمین باید گفت، یا از تجاوز به عنف و زور گیری و سرقتهای خشن خیابانی؟ یا در میان مردمی با این مصیبتها صبور، صحبت از مرگ محبت و مرگ عشق؟

گفتگو از مرگ انسانیت است! 

هیچ حیوانی، به حیوانی نمی‌دارد روا،
آنچه این نامردمان با جان انسان می‌کنند...
مرگ انسانیت! 
آری جامعه انسانی، بدون انسانیت آنی نمی‌تواند به حیات خود ادامه بدهد. همه پیامبران و فرستادگان الهی، برای ساختن مدینه فاضله و شهر دین، تلاش ورزیدند انسانیت را در درون انسان شکوفا کنند چون می‌دانستند اگر انسانیت به جنبش نیاید، هیچ آیین و قانونی پا نمی‌گیرد و نمی‌تواند نقش هدایتی خود را ایفا کند. در حالی که 38سال از حکومت جمهوری اسلامی که خود را وارث مکتب اهل بیت (علیهم السلام) معرفی می‌کند، می‌گذرد و در تمام این مدت حاصلش برای مردم جز بدبختی و فقر و اعدامها چیز دیگری نبوده است.

هیچ آیین و قانونی در جامعه‌ای که خوی حیوانی انسان (ستم، حرمت و حریم شکنی، مرزناشناسی، نادیده انگاری حقوق مردمان و… ) میدان دار باشند و عرصه را بر ارزشهای والای انسانی تنگ کنند، پا نمی‌گیرد و زمینه‌ای برای به حقیقت پیوستن و دگرگونی آفریدن نمی‌یابد.

حقیرانگاری فقیران، عدم شایسته سالاری، سنت گرایی، محافظه کاری، استفاده ابزاری از دین، توهم توطئه، بیگانه هراسی و دشمن تراشی و نظامیگری همه از ویژگیهای مرگ انسانیت یک جامعه است. در این بخش مقاله سعی داریم لوازم ارزش نهادن به انسان را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم وجود چه چیزیهایی بر حیاط انسانیت در جامعه دینی لازم و ضروری است.

همه انسانها در فطرت و کرامت انسانی مشترکند، پس همه ذاتاً از حیثیت اجتماعی و حقوق انسانی مساوی برخوردارند و وابستگی‌های قومی و نژادی و طبقه‌ای موجب امتیاز و برتری نخواهد شد و آنچه موجب فضیلت است، تقوا، ایمان، علم و اعمال شایسته، اخلاق پسندیده و سایر فضایل انسانی است و تقویت این فضایل موجب تقویت روح برادری و گذشت و مهربانی و محبت به بنی آدم است هم‌چنان که غفلت از این فضایل موجب غفلت از فطرت انسانی و خروج از دایره انسانیت است.

امام سجاد (ع) درباره حقوق غیرمسلمانانی که در جامعه اسلامی زندگی می‌کنند می‌فرمایند:
عهد و پیمان خدا را در حقشان رعایت کن. تنها چیزی را از آنان بخواه که در قرارداد و پیمان دوجانبه پذیرفته شده باشد و خود پذیرفته باشند. با آنان خداپسندانه رفتار کن و به احترام خدا و رسول، آنان را آزار مده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: هرکس به کافری که در پناه اسلام قرار گرفته ستم کند با من دشمنی کرده است و من دشمن اویم پس تقوای الهی را درباره کافران رعایت کن». (رساله حقوق امام سجاد)

لوازم ارزش نهادن به انسان در مکتب اسلام:
1. حق امنیت در زندگی شخصی

انسان دارای ظرفیت و استعداد کسب فضایل است و لازمه آن داشتن حق حیات و امنیت شخصی است. عمل نیک و اخلاق کریمه برای انسان فضیلت شمرده می‌شود که در شرایط آزاد از او ظهور و بروز پیدا کند و این حقوق؛ یعنی: حق حیات، آزادی و امنیت شخصی که در ماده سه اعلامیه حقوق‌بشر به‌رسمیت شناخته شده است، اساس همه حقوق سیاسی و آزادیهای مدنی متعاقب آنها از جمله: رهایی از بردگی، شکنجه و بازداشت خودسرانه و نیز حقوق مربوط به محاکمه منصفانه، آزادی بیان و آزادی مسافرت (هجرت) و عدم مداخله در زندگی خصوصی و اصل برائت (بی گناه محسوب شدن افراد تا اثبات جرم)، حق ازدواج و تشکیل خانواده و آزادی عقیده و نظایر آنها است که در مواد سوم تا بیست و یکم اعلامیه حقوق‌بشر مندرج است.
اما در عین‌حال مجرم هم از کرامت انسانی برخوردار است، لذا مجرم را نمی‌توان توهین کرد یا دشنام داد و از حق اولیه‌اش را باید به‌رسمیت شناخت

2. آزادیهای اجتماعی
امیرمؤمنان علی (ع) می‌فرمایند: «لا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرّاً » ؛ ای انسان برده دیگری مباش که خدا ترا آزاد آفریده است.. پیامبر اسلام وقتی در جامعه عصر خویش با پدیده برده داری مواجه شد، برای آزاد کردن برده ارزش بسیار قائل شده و کفارۀ بعضی گناهان مثل کشتن اشتباهی (قتل خطا) (نساء (4): 92) و نقض سوگند (مائده (5):89.) و برخی معاصی دیگر را آزاد کردن برده قرار داده است. در قرآن «فک رقبه» ؛ یعنی آزادی بردگان از فضایل عالی انسانی شمرده شده است. (بلد (90):13)

بر مبنای همین اصل، سلب آزادیهای سیاسی، اجتماعی افراد ممنوع است. هر کس حق دارد علم بیاموزد و حرفه‌یی متناسب با علایق و استعدادهای خویش انتخاب کند و به مشاغل عمومی کشور نایل آید، در انتخابات بر اساس قانون شرکت کند و آزادانه رأی بدهد، به عضویت احزاب و گروه‌های مختلف درآید، عقاید و دیدگاههای دیگران را بشنود و آنچه را که بهترین تشخیص داده پیروی کند. خداوند سبحان می‌فرماید:
فَبَشِّرْ عِبَادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمْ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ؛ (زمر، (39):17ـ18) ای رسول، به آن دسته از بندگانم که سخنان را می‌شنوند و از بهترین آنها تبعیت می‌کنند بشارت بده. آنها کسانی هستند که خدا هدایتشان می‌کند و آنها خردمندان هستند.
پس، هیچ کس را نمی‌توان به پذیرش فکر و عقیده‌ای اجبار کرد؛ چرا که پذیرش یک عقیده نیازمند تصدیق قلبی است و امور قلبی هم‌چون: ایمان، عشق و محبت اکراه‌پذیر نیستند. دین‌داری و دین پذیری هم ریشه در نهاد انسان دارد، پس اکراه پذیر نیست.

لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنْ الغَیِّ ؛ بقره (2): 256 هیچ اجباری در دین راه ندارد. به حقیقت راه از بیراهه آشکار شده است.

بدیهی است وقتی همه آزاد باشند در جامعه اسلامی اظهار عقیده بکنند پیروان ادیان الهی حتماً آزاد خواهند بود. پس شکنجه کردن برای اقرار به‌عمل یا بازگو کردن اسرار درونی خویش ممنوع است. هیچ کس حق تحقیر، توهین، افترا، تعزیر و تحدید دیگران را ندارد. اجبار هر فردی از افراد انسانی به پذیرش فکر، عقیده، عمل و مشاغل برخلاف اصل آزادی اراده و اختیار خدادادی انسان است و از دیدگاه اسلام ممنوع می‌باشد. حاصل سخن این‌که بر مبنای کرامت انسان همه افراد بشر از آزادیهای مشروع مانند: آزادی اندیشه، آزادی علم آموزی و انتخاب محل زندگی، مسکن، شیوه زندگی، انتخاب کردن، انتخاب شدن و انتقاد از شیوه حکومت حاکمان و... برخوردارند.

پیامبر از ناحیه خداوند سبحان که به مصالح فردی و اجتماعی بشر آگاه است قوانین و سنن عادلانه‌ای وضع می‌نماید و آن را با اعتقاد به خدا و معاد و فضایل اخلاقی محکم می‌گرداند، تا انسانها بدانند علاوه بر وجدان که قاضی و حاکم درونی است حاکم قاهر دیگری نیز اعمال آنان را شاهد و ناظر است، و حیات انسان به زندگی دنیا محدود نمی‌شود، بلکه حیات واقعی او در زندگی اخروی است.

امیرالمؤمنین علی (ع) که نمونه یک مسلمان واقعی است وقتی خلخال از پای یک زن یهودی توسط عمّال معاویه ربوده می‌شود می‌فرمایند: اگر انسان از تأسف بمیرد سرزنش ندارد.

به فرموده امیرالمؤمنین (ع) وظیفه حکومت در برابر مردم این است که:
اولاً ) برای رشد فضایل اخلاقی آنان تلاش کند و همه افراد جامعه را از اموال عمومی به‌طور مساوی بهره‌مند نماید و زمینه‌های تحصیل علم را برای همگان فراهم نمایند تا کسی در جامعه جاهل و نادان نباشد. (نهج‌البلاغه، خطبه 32.)

ثانیاً ) اقامه قسط و عدل نماید. عدالت سنگ بنای حیات اجتماعی است و حکومت آنگاه ارزش وجودی دارد که بازگیرنده حقوق مظلومان و محرومان از ستم پیشه‌گان و تجاوزگران باشد چنان که حضرت امیر (ع) به ابن عباس می‌فرماید: حکومت بر شما به اندازه آب بینی بز ارزش ندارد مگر آن که احیای حق مظلوم نمایم. (نهج‌البلاغه، خطبه 37).

وقتی حکومت این وظایف را نسبت به افراد جامعه خویش انجام داد. آنگاه مردم وظیفه دارند به بیعتشان با حاکم وفادار باشند و دعوت او را اجابت کنند و فرمان او را اطاعت کنند. (نهج‌البلاغه، خطبه 34)

نکتۀ مهم‌تری که حضرت علی (ع) بدان اشاره می‌فرمایند این است که: مردم وظیفه دارند حاکمان را چه پنهان و چه آشکارا نصیحت کنند، همان‌گونه که حاکمان وظیفه دارند مردم را نصیحت کنند یعنی امر به معروف کردن وظیفه‌ای دوطرفه بین حکومت و مردم است. چنین نیست که مردم تنها گوش شنوا به حکومت داشته باشند. اما حکومت توجهی به انتقاد مردم نداشته باشد. چنان که در اعلامیه حقوق‌بشر هم آمده است، انسان در مقابل جامعه‌ای وظیفه دارد که رشد آزاد و کامل شخصیت او را میسر سازد. (اعلامیه حقوق‌بشر، اصل 1 و 29)

عکس این قضیه این است که اگر جامعه زمینه رشد آزاد و کامل شخصیت افراد را میسر نسازد مردم هم در حفظ آن حکومت تعهدی ندارند، و این همان سخن زیبای امیرالمؤمنین (ع) است که حقوق مردم و حکومت را دوطرفه می‌داند و بقای بر بیعت را مشروط به انجام وظایف حکومت درباره مردم می‌داند.

آری اگر به کرامت وجود انسانی در جامعه ارزش داده نشود مرگ انسانیت در چنین جامعه رخ می‌دهد، مرگ انسانیت در هر جامعه و سرزمینی روی دهد که ریشه‌های حیات و زندگی را می‌سوزاند و امید به زندگی را از بین می‌برد، دوزخی را ماند که کرور کرور انسانها را در شعله‌های سرکش و مهارناشدنی خود گرفتار می‌سازد.

در جامعه و سرزمینی که انسانیت بمیرد، همه چیز رنگ مرگ می‌گیرد و فاجعه بزرگ انسانی، که از هر توفان و زلزله‌ای ویران گرتر و از هر آتشفشانی گدازنده‌تر و سوزان تر است، دامن می‌گسترد و دیّاری را بر زمین نمی‌گذارد، همه چیز و همه کس را خاکستر می‌کند. چه بسیار تمدنهای بزرگ که بر اثر مرگ انسانیت در آنها، از هم فرو پاشیدند، خاک شدند و از صفحه روزگار برافتادند.

جنگهای بزرگ و ویران گر و خانمان سوز که جهان را در تاریکی فرو بردند و تباهیهای بسیار آفریدند و نکبت و شوربختی بر سر انسانها باریدند، در برهه‌ای پدید آمدند که این تکیه‌گاه و پناه گاه بزرگ انسان، که همانا انسانیت باشد، برچیده شده بود.

پیامبران آمدند که این تکیه‌گاه را استوار سازند و آن را بر شالوده‌ای محکم و رخنه ناپذیر، بنیان بگذارند تا در پناه آن، که در پرتو وحی معنی و مفهوم جدیدی می‌یافت، انسان از بی‌پناهی و بی‌کسی به در آید و به حق خود، در همه آنات زندگی برسد.

رسولان الهی، به درستی دریافته بودند که هیچ راهی برای پیاده کردن پیامهای الهی و پی ریزی جامعه انسانی نیست جز با شکوفایی انسانیت و گشودن راه به سوی چشمه‌های انسانی، که شفادهنده و بهبودبخش همه دردها و زخمهاست.

شکوه و بزرگی محمد (ص) در دفاع از ستمدیدگان و حقوق پایمان شدگان، پرخاش علیه ستم پیشگان و برده‌داران بی‌رحم، تماشایی بود، گویی اقیانوسی قد افراشته و رعشه بر اندام همه کسانی می‌افکند که تماشاگر بودند و در ستم شناور. همان دریایی که چشمه زلال عشق را در دل انسانها جاری ساخت و در سخت‌ترین شرایط شعله امیدی در دل شان می‌افروخت، تبسمی زیبا بر لبان‌شان می‌نشاند و چشم شان را به چشم‌اندازی بس باشکوه می‌گشود.

گویا خداوند در آیه شریفه، پیامبر (ص) را به آرامش فرامی‌خواند و خطاب به آن بزرگوار می‌خواهد بفرماید:
اندوه خوردن و درد کشیدن برای سعادت و هدایت مردم و رهاندن آنان از گرفتاریها و اسارتها و برکشیدن‌شان به قلّه انسانیت، حد و اندازه دارد. این‌گونه که تو در اندوه به‌سر می‌بری و رنج می‌کشی و برای فهماندن آیه‌های روشن خداوند، بی‌تابی می‌کنی، جان خود را به خطر می‌افکنی.
و در جای دیگر، ویژگیهای عالی و انسانی رسول خود را چنین بیان می‌کند:
(لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عَنِتُم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم.) پیامبری آمده است از خودتان، که بر او گران است که در رنج افتید سخت خواستارتان است. با گرویدگان، نرم و مهربان است.

پیامبر درد مردم را داشت و رنجهای آنان بر او سخت ناگواربود. از این‌که می‌بیند از مقام انسانیت فرو افتاده‌اند و رفتارهای ناهنجار دارند و غمگسارانه تلاش می‌ورزد که گرفتاران در وادی مرگ و سیاهی را، به وادی امن بکشاند و از آن لذتی که خود از آن بهره‌مند است، آنان را نیز بهره‌مند کند.

علی (ع) از تربیت شدگان این مکتب است. آیینه تمام نمای انسانیت. هم درد خدا در جانش هنگامه ایبه‌پاکرده بود و هم درد خلق خدا. آن چه را که علی از درد و احساس خود برای مردمان محروم و بینوایی که در قلمرو فرمانروای‌اش به‌سر می‌بردند، در پرده پرده آن دوران به نمایش گذارده و برای ما روشن می‌کند معیار انسانیت چیست و ما نیز می‌توانیم در پرتو همان نور تلاش کنیم و از تاریکی و ظلمت نظامهای جبار و خودکامه خارج شویم.

علی (ع) در نامه‌یی به کارگزار خود، عثمان بن حنیف در بصره، یکی از این پرده‌های شگفت‌انگیز را به نمایش می‌گذارد. او در این نامه، با عثمان بن حنیف، خشمگینانه برخورد می‌کند. زیرا او شنیده است که عثمان بن حنیف در میهمان‌یی شرکت جسته است که دعوت شدگان و شرکت کنندگان در آن میهمانی، تنها اشراف و اغنیای شهر بوده‌اند و از بینوایان، تهی دستان و فقیران کسی در آن شرکت نداشته و دعوت نبوده است. امام می‌فرمایند:
گمان نمی‌کردم تو مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندشان به جفا رانده است و بی‌نیازشان خوانده. اگر خواستمی، دانستمی چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابریشم را به کار برم.

لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید و حرص، مرا به گُزیدن خوراکها نخواهد کشید. ای بسا در حجاز، یا یَمامه کسی حسرت گرده نانی برد، یا هرگز شکمی سیر نخورد و من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته، و جگرهایی سوخته.

آیا بدین بسنده کنم که مرا امیر مؤمنان گویند و در ناخوشایندیهای روزگار، شریک آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی، نمونه‌ای برای‌شان نشوم؟) نهج‌البلاغه، نامه45

با داشتن چنین اسوه‌هایی، سزاوار است که در جهان امروز در دفاع از حقوق انسانها و پاسداری از کرامت انسانیت، پیشاهنگ و پیشتاز کسب حقوق و ارزشهای انسانی باشیم و در دفاع جانانه و خالصانه از حقوق مظلومین بر مدیران نالایقی که با حقوقهای نجومی و اشتهای سیری ناپذیر 38سال مردم را به خاک سیاه نشانده‌اند بشوریم. اگر می‌خواهیم روزگار کودک فروشی و تن فروشی و کلیه و کبد و اندام فروشی تمام شود و اگر می‌خواهیم حق مردم مظلوم را از حلقوم زالوهای حاکم بیرون بیاوریم باید در پرتو همان فروغ جاودان که در برابر کوچک‌ترین ستم بر انسان بر‌آشفت و فریاد عدالت خواهی، انسان دوستی و درد انسان را به گوش جهانیان می‌رساند، برخیزیم و به همه جهانیان هشدار دهیم که با وجود هیولای ستمکار و دیو غدار حاکم بر ایران، انسانیت در خطر تباهی است و باید برای حیات انسانیت و نجات انسان به تلاش برخاست. برخیزیم و نگذاریم انسانیت بمیرد که مرگ انسانیت، مرگ همه جوامع و تمدنهاست و حیات آن، حیات جامعه و تمدنها.

ندای آزادی _ اردبیل
آبان 1395

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر