حراج فرزندان در خیابانهای شهر!
چند وقتی میشود که«فروش بچه» به یک کاسبی در کوچه و خیابانهای کشور تبدیل شده و حسابی سر و صدا کرده است؛ اما چه میشود که برخی حاضر میشوند فرزند خود را معامله کنند؟
تا چند سال پیش گوشه و کنار خیابان با خودکار و کاغذ برگهای نصب شده بود «فروش کلیه فوری» «O+ فروشی» و… خیلیها آخرین راه را برای نجات از مشکلاتشان در فروش کلیه میدیدند. اما حالا تبلیغات مخفی در شهر عوض شده و برخیها برگه حراج پاره تن خود را در خیابان نصب میکنند. «فروش نوزاد» یا «فروش کودک» پدیدهای است که این روزها تکرار میشود.
فروش جنین؛ فوری!
«یک عدد بچه به دلیل نبودن شرایط نگهداری (بیست روز مانده به دنیا آمدنش) به فروش میرسد. فوری»! این آخرین تلاش مادر بارداری است که آگهیهای دستنویسش را به خودپردازهای خیابان آزادی چسبانده بود؛ آگهیهایی که خیلی اتفاقی به دست یک خبرنگار میرسد. مهمتر از کنجکاوی خبرنگاری، بهتی است که از دیدن این آگهی میکنم. «فروش جنین نهماهه!!»
نوزاد رهاشده در خیابان
مورد بعدی تصویر یک نوزاد رهاشده در خیابان است. تصویری در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود با این عنوان «امروز ساعت ۶ صبح کارکنان فضای سبز این نوزاد دختر رو که بدون لباس در خیابان ۲۴متری رضوی اهواز رها شده بود پیدا کردند» دیگری تصویر یک نوزاد دیگر لابلای زبالههاست. نوزادی که گویا والدین او نیازی به آن نداشته و آن را گوشه خیابان رها کرده است. همه اینها نوزادانی هستند که چشمشان به این جهان خاکستری بازشده است. یکی از مسئولین حوزه بازیافت زباله ماجرا را تلختر ازآنچه هست میداند. او از جنینهایی میگوید که همکارانش لابلای زبالههای شهر پیدا میکنند. نوزادانی که شانس با آنها یار بوده و هیچگاه چشمشان به این دنیای تلخ باز نشده است.
فروش نوزاد در سایتهای نیازمندی
آگهیها فقط دستنوشتههای ساده روی دیوار نیست. در سایتهای نیازمندیهای اینترنتی هم میتوانید آگهیهای فروش نوزاد را ببینید. در یکی از این آگهیها فروشنده خود را اینگونه روایت میکند: «من خانمی هستم ۳۲ ساله. تقریباً ۴ ماهه حامله هستم و از کسانی که بچهدار نمیشوند و قصد سرپرستی بچه را دارند، به هم خبر بدهند. اینطوری هم آنها صاحب فرزند میشوند و هم بچه من سرنوشت بهتری پیدا خواهد کرد. من هم یک زن تنها بدون هیچ منبع درآمدی هستم و نمیتوانم بچه را بزرگ کنم و بهصورت تفاوتی از سرپرستان کودک مبلغی دریافت میکنم و از بابت فرزندم خیالم آسوده است.»
به روایت ساده بسیاری از خانوادههایی که نمیتوانند طعم مادر و پدر بودن را درک کنند؛ میتوانند با یکی از همین آگهیها تماس گرفته و مبلغی ناچیزتر از هزینههای دوره بارداری را پرداخت کنند تا صاحب یک فرزند شوند. اما این کودک چه آیندهای خواهد داشت؟ مدرسه و بسیاری از موضوعات دیگر در گرو دریافت شناسنامه و اسناد هویتی است. وقتی از آینده نوزادان حراجی میپرسیم ما را به سمت گرفتن «برگه ولادت» از بیمارستان تشویق میکنند. « میتوانید در بیمارستانها کمی پول خرج کنید تا با یک برگه ولادت برای کودکان تازه خریداریشده شناسنامه تهیه کنید.
نوزادم را به یک سیمکارت میفروشم
وقتی خریدار کودک را گدایی و نوزاد را برای رونق گدایی خریداری میکند؛ داشتن اسناد هویتی اهمیتی چندانی در این معامله ندارد. یکی از خبرنگاران که در پاتوق معتادان حاضر شده؛ خریدوفروش نوزاد را اینگونه روایت میکند:« در پارک، مریم، زن بارداری را میبینم که معتاد است. او اکنون حدود ۲ سال است شیشه میکشد. ابروهایش را تیغ انداخته، مانتوی بلند و شال صورتیرنگی دارد. حدود ۳ ماهه است. مریم میگوید: من حاضرم بچهام را بفروشم. از مینا درباره قیمت فروش نوزاد میپرسم. میگوید: بستگی به شرایط دارد. گاهی نوزاد را به یک سیمکارت تلفن هم میفروشند. آدم وقتی خمار باشد. دیگر نمیفهمد که این بچه است یا عروسک یا… ولی در دست دلالها قیمتها به ده میلیون تومان و بالاتر هم میرسد.»
از فروش نوزاد تا کودکان ۶ ساله!
دریکی از این آگهیها خبر از فروش کودک ۶ ساله دادهاند. چندی پیش این آگهی هم در رسانهها جنجال زیادی به پا کرد. آن زمان پدری که شمارهاش پای آگهی پخششده بود علت ماجرا را نبود پول مهریه همسرش عنوان کرده بود. همسری که جداشده و حالا شوهر برای جبران پول مهریه مجبور است میوه این زندگی ناموفق را حراج کند. حالا بعد از چند ماه دوباره پیگیر آن آگهی و پدر میشویم تا بعدازآن موج خبری پیگیر اوضاع کودک شویم. پدر پشت تلفن اینگونه جواب میدهد: «فکر میکنید با آن کاری که شما در رسانهها کردید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ فکر میکنید بچه را فروختم؟! شب و نیمهشب تماس میگرفتند و بدوبیراه میگفتند. همه اینها نقشه همسر سابقم بود تا مرا خراب کند. حتی علیه من شکایت تنظیم کرد تا صحنهسازی کند. میخواستند مرا خراب کنند و…» روایت نشان میدهد همه جنجالها و یادداشتهایی که برای آنیک تکه کاغذ آگهی منتشرشده؛ حاصل یک دعوای قدیمی است. دعوایی که یکلحظه به آگهی فروش تبدیل میشود و لحظهای دیگر در قامت شکایت از دیگری خودش را نشان میدهد. اما حالا شبکههای اجتماعی خیلی خوب این دعوا را منعکس میکنند و همین تکه کاغذ در تیراژ میلیونی در فضای مجازی دستبهدست شده تا یکلحظه گمان کنیم اینجا مرکز حراج کودک و نوزاد است.
اما ماجرا فقط به نوزادها ختم نمیشود و حتی برخی تصاویر از فروش کودکان ۵ ساله حکایت دارد.
و اما آخرين نكته : سگي كه بچه را در زباله پيدا كرد و به بيمارستان برد .
در وهله اول شايد باورتان نشود مثل سايرين ،اما خبر را با عكس مي آورم شايد حكمتي است !!!
این سگ این بچه نوزاد را در زباله پیدا کرده و بدون این که آسیبی به آن برساند به جلوي در بیمارستان میبرد و نوزاد جان سالم به در میبرد.
(22 مه 2016)
دریکی از این آگهیها خبر از فروش کودک ۶ ساله دادهاند. چندی پیش این آگهی هم در رسانهها جنجال زیادی به پا کرد. آن زمان پدری که شمارهاش پای آگهی پخششده بود علت ماجرا را نبود پول مهریه همسرش عنوان کرده بود. همسری که جداشده و حالا شوهر برای جبران پول مهریه مجبور است میوه این زندگی ناموفق را حراج کند. حالا بعد از چند ماه دوباره پیگیر آن آگهی و پدر میشویم تا بعدازآن موج خبری پیگیر اوضاع کودک شویم. پدر پشت تلفن اینگونه جواب میدهد: «فکر میکنید با آن کاری که شما در رسانهها کردید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ فکر میکنید بچه را فروختم؟! شب و نیمهشب تماس میگرفتند و بدوبیراه میگفتند. همه اینها نقشه همسر سابقم بود تا مرا خراب کند. حتی علیه من شکایت تنظیم کرد تا صحنهسازی کند. میخواستند مرا خراب کنند و…» روایت نشان میدهد همه جنجالها و یادداشتهایی که برای آنیک تکه کاغذ آگهی منتشرشده؛ حاصل یک دعوای قدیمی است. دعوایی که یکلحظه به آگهی فروش تبدیل میشود و لحظهای دیگر در قامت شکایت از دیگری خودش را نشان میدهد. اما حالا شبکههای اجتماعی خیلی خوب این دعوا را منعکس میکنند و همین تکه کاغذ در تیراژ میلیونی در فضای مجازی دستبهدست شده تا یکلحظه گمان کنیم اینجا مرکز حراج کودک و نوزاد است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر